خودم احساس میکنم ک هر وقت حالم خوب نیست بیشتر مینویسم...
اون روزایی ک به خاطر مرتضی تو بحران بودم و نمیفهمیدم دارم چه کار میکنم خیلی بیشتر مینوشتم چه اینجا و چه تو دفترم...
این روزا خداروشکر انگار بهترم چون کمتر مینویسم
استیبل ترم و یه جورایی بحران مرگ مرتضی پشت سر گذاشتم
چه اتفاقاتی تو زندگی آدما میفته ک خودشون هم فکرش نمیکردند...
به قول مهدیاات ک چه چیزایی پشت نقاب آدمهای این شهر زیر پستشون ک کسی ازشون خبر نداره
اینجوریه دیگه
هر کسی داستان زندگی خودش داره
این روزها با ایمان ترم چون به خدا اعتماد کردم و یه چیزایی به خودش سپردم و آرومم چون میدونم ک خودش صلاح بندههاش بهتر میدونه
این روزا دلم بزرگتر شده و فراتر از خودخواهی خودم آدما میبینم و سعی میکنم بهشون از نگاه خودشون نگاه کنم نه طبق خواستهها و نیازهای خودم
این روزا...بهترم
خداروشکر
برای خطاط باش هم میخوام ک خدا اونو به چیزی ک واقعا دلش میخواد برسونه البته اگه واقعا شایستگیش داره...
خطاط باش اسم قشنگیه
دوس دارم
مثلا تیتر مهدیات هم دوس دارم
الان دقیق نمیدونم چیه
ولی کلیت اونو میدونم چی هست
یه تایمیبعد از دست دادن مرتضی عجیب حس وابستگی پیدا کرده بودم به فاطمه خواهرش ولی الان خداروشکر به حالت عادی برگشتم و مسیر خودم میرم
و اما در مورد فرزندان معنوی عزیزم
فاطمهها و مرتضی عزیز
حیف نتونستم اون زمین بفروشم و مبلغی به حسابتون واریز کنم تا همه با هم شاد باشیم
نتونستم برای مامانم گوشواره بخرم
ولی بهتون قول میدم هر وقت فروختمش براتون مبلغ خوبی بریزم
نمیدونم چه کار میکنید نمیدونم چه روحیهای دارید ولی دلم میخواد مثل خودم باشید سختکوش و مهربان و جدی و مصمم...دلم میخواد مثل خودم باشید متعهد و سخاوتمند...دلم میخواد مثل من باشید هدفمند...حیف ک من آدم خجالتی هستم وگرنه حتما آدرس شما میگرفتم و میومدم بهتون سر میزدم و حالتون میپرسیدم و با هم دوست میشدیم و بقیه مسیر کنارتون بودم...اینها من از مرتضی یاد گرفتم...وگرنه تو این وادیها نبودم...فرزندان من دوس دارم اگر خدا منو لایق دونست و دو تا دختر داشتم اسمشون گیسو و لیلی بذارم...اسمهایی ک دوس دارم...دوس دارم دخترهایی مهربون و قوی داشته باشم مثل خودم...کسایی ک عشق رو با چیزی عوض نکنند و معرفت تو وجودشون باشه...همه مردم دوس داشته باشند...آری جودی وجود من خیلی زندست...خیلی...