سکوت کبود

این اسم فیلمی‌بود ک الان از شبکه نمایش دیدم و تموم شد...

و اشک تو چشام جمع شد و اگه تو خونه تنها بودم راحت گریه میکردم...

فیلم فک کنم چینی ک داشت از بچه‌های معصوم و محروم حرف میزد...

بچه‌هایی ک از ابتدایی ترین امکانات هم محروم هستند...

حتی از گچ ساده...

و معصومیت بچه‌های محروم...

این سبک فیلم‌ها دوس دارم...

فیلم بچه‌های روستا...

یه صفا و صداقت و صمیمیتی تو بچه‌های روستا هست ک تو شهر پیدا نمیشه...

و من اینارو دوس دارم...

دوباره بعد چند روز بلافاصله بعد شنیدن اذان نماز خوندم

نماز برای من خیلی خوبه

کارام سامون میده

منظم تر میشم و آرامشم بیشتر

داشتم سر نماز به این فک میکردم ک گاهی ما چیزایی میخواییم ک خدا به ما نداده فعلا...

شاید مصلحت در ندادن یا دیر دادن یا در زمان دیگه دادن...خیلی نباید به خدا گیر داد...باید ازش خواست ولی اصرار نکرد و نباید به خاطر یه چیز همه آرزوهای دیگه تحت شعاع قرار داد...

باید پر انرژی ادامه داد...

خدایا کمکم کن ک صبور باشم و دنبال آرزوهام برم...

خدایا منو از این تنبلی درس نخوندن ک افتاده تو وجودم رها کن...

کار وامم یه جورایی تموم شد کارتش گرفتم ولی هنوز کار انتقال به حسابم انجام نشد...

خدایا کمک کن بهترین چیزی ک ممکنه برای حسین اینا اتفاق بیفته...

دوس دارم صبا زود بخوابم ولی خب نمیدونم چرا نمیتونم...

انیمیشن your name دیروز دیدم راستش دوس داشتم یه چیز خوب باشه و کلی چیز خوب ازش در بیاد ولی هیچی ازش نفهمیدم شاید در حد درک من نبوده نمیدونم...

کتاب‌ها و فیلم‌های ک چیزی بهم اضافه کنه دوس دارم...

همیشه دوس داشتم ک یه باغ شخصی داشته باشم پر از میوه ک برای خودم باشه از میوه‌هاش به کسایی ک دوس دارم سوغات بدم ولی خب فعلا یه باغ مشترک با دوستم دارم ک توش فقط نارنج ک خیلی دوس ندارم ولی همونم برم یه کم بچینم واسه کسایی ک میخوان سوغات بدم خیلی این سوغات دادن دوس دارم...

قلب من و تو را

پیوند جاودانه مهریست در نهان

پیوند جاودانه ما ناگسسته باد

تا آخرین دم نفس واپسین ما

این عهد ناگسسته باد...

از صبح اومدم تو بانک

منتظر کارای وامم هستم

سیستم قطع هنوزم وصل نشده

صبحانه نخوردم کلی گشنم

از طرفی میخوام برم دنبال کتاب صدسال تنهایی ببینم چقد اگه اینجا گرون باشه به دوستم بگم از انقلاب برام بخره و بفرسته

خدایا کمکم کن ک بتونم آرزوهام دنبال کنم و انقد زود از این دنیا ناامید نشم

خدایا کمکم کن حالم همیشه خوب باشه

بغض فروخفته

گربه نکرده

یه دنیا درد پنهان

حرف‌های ناگفته

همه با من

هنوز اون غم دل دیروز ادامه داره

هنوز آروم نیستم

امشب شیفتم

دارم فک میکنم جایی هست برم و کلی بغضم خالی کنم یا نه

فقط یه امامزاده هستش ک نمیدونم تنها میشه برم یا نه

اگه شد برم اونجا دعا و گریه کنم شاید سبک بشم

کاش امشب اینچارج نبودم

چون دوس دارم برای خودم باشم واقعا

کلی دلم گرفته

کلی گریه دارم

شاید به خاطر هوایی ک امروز ابری و آسمون سیاه و کبود

خودم احساس میکنم ک هر وقت حالم خوب نیست بیشتر مینویسم...

اون روزایی ک به خاطر مرتضی تو بحران بودم و نمیفهمیدم دارم چه کار میکنم خیلی بیشتر مینوشتم چه اینجا و چه تو دفترم...

این روزا خداروشکر انگار بهترم چون کمتر مینویسم

استیبل ترم و یه جورایی بحران مرگ مرتضی پشت سر گذاشتم

چه اتفاقاتی تو زندگی آدما میفته ک خودشون هم فکرش نمیکردند...

به قول مهدیاات ک چه چیزایی پشت نقاب آدم‌های این شهر زیر پستشون ک کسی ازشون خبر نداره

اینجوریه دیگه

هر کسی داستان زندگی خودش داره

این روزها با ایمان ترم چون به خدا اعتماد کردم و یه چیزایی به خودش سپردم و آرومم چون میدونم ک خودش صلاح بنده‌هاش بهتر میدونه

این روزا دلم بزرگتر شده و فراتر از خودخواهی خودم آدما میبینم و سعی میکنم بهشون از نگاه خودشون نگاه کنم نه طبق خواسته‌ها و نیازهای خودم

این روزا...بهترم

خداروشکر

برای خطاط باش هم میخوام ک خدا اونو به چیزی ک واقعا دلش میخواد برسونه البته اگه واقعا شایستگیش داره...

خطاط باش اسم قشنگیه

دوس دارم

مثلا تیتر مهدیات هم دوس دارم

الان دقیق نمیدونم چیه

ولی کلیت اونو میدونم چی هست

یه تایمی‌بعد از دست دادن مرتضی عجیب حس وابستگی پیدا کرده بودم به فاطمه خواهرش ولی الان خداروشکر به حالت عادی برگشتم و مسیر خودم میرم

و اما در مورد فرزندان معنوی عزیزم

فاطمه‌ها و مرتضی عزیز

حیف نتونستم اون زمین بفروشم و مبلغی به حسابتون واریز کنم تا همه با هم شاد باشیم

نتونستم برای مامانم گوشواره بخرم

ولی بهتون قول میدم هر وقت فروختمش براتون مبلغ خوبی بریزم

نمیدونم چه کار میکنید نمیدونم چه روحیه‌‌‌ای دارید ولی دلم میخواد مثل خودم باشید سختکوش و مهربان و جدی و مصمم...دلم میخواد مثل خودم باشید متعهد و سخاوتمند...دلم میخواد مثل من باشید هدفمند...حیف ک من آدم خجالتی هستم وگرنه حتما آدرس شما میگرفتم و میومدم بهتون سر میزدم و حالتون میپرسیدم و با هم دوست میشدیم و بقیه مسیر کنارتون بودم...این‌ها من از مرتضی یاد گرفتم...وگرنه تو این وادی‌ها نبودم...فرزندان من دوس دارم اگر خدا منو لایق دونست و دو تا دختر داشتم اسمشون گیسو و لیلی بذارم...اسم‌هایی ک دوس دارم...دوس دارم دخترهایی مهربون و قوی داشته باشم مثل خودم...کسایی ک عشق رو با چیزی عوض نکنند و معرفت تو وجودشون باشه...همه مردم دوس داشته باشند...آری جودی وجود من خیلی زندست...خیلی...

فشردگی مالی زیادی دارم

حداقل تا نیمه دوم سال 1400

بعدش یه کم میتونم نفس بکشم

فشردگی مالی خیلی بد

خوابمم میاد

امروز نشستم یه حساب و کتابی کردم ک ببینم اوضاع مالیم به چه صورت

اینجور موقع‌ها وقتی میدونم چطوریه داستانم خیالم راحت میشه

الان میدونم

این مدت فرصت نکرده بودم

اومدم دراز کشیدم ک بخوابم

بیشتر از همه برای اینکه به دور از سروصداهای زیاد این روزای خونه باشم

امشب دلم برای طاهره گرفت

غمگین شدم

گفتم کاش میتونستیم برای دیگران کاری کنیم

برای قلبشون

برای حالشون

برای دلشون

کاش میتونستیم یه دنیا شادی و خوشی به دیگران بدیم

به هر کسی ک غمگین

غمش بگیریم و بندازیم دور

کاش...